معنی سیال تنفسی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

سیال

سیال. [س َ] (اِ) یاسمین را گویند و آن سفید و زرد میباشد. (برهان) (آنندراج). یاسمین. (بحر الجواهر) (تحفه ٔ حکیم مؤمن).

سیال. [س َی ْ یا] (ع اِ) نوعی از درخت انگور یا خار. (آنندراج). عُض ّ. (منتهی الارب). قسمی از عضاه است. (یادداشت بخط مؤلف). شبهان. شاباهی. شاباهان. فالیورس. (یادداشت بخط مؤلف). || (ص) روان. (آنندراج). جاری. روان. (ناظم الاطباء). جاری شونده. || رقیق. (آنندراج) (غیاث). || نوعی از ماهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

سیال

آبگون

گویش مازندرانی

سیال

نام مرتعی نزدیک لاکوم سوادکوه

درخت لرگ، چوب نامرغوب

نام تپه ای در حوزه ی آلاشت

فرهنگ فارسی هوشیار

سیال

آب روان و جاری

فرهنگ معین

سیال

(ص.) بسیار روان، روان، جاری. [خوانش: (سَ یّ) [ع.]]

فرهنگ عمید

سیال

بسیارروان،
آب روان، جاری،

مترادف و متضاد زبان فارسی

سیال

جاری، روان،
(متضاد) راکد، آبکی، رقیق، رو، مایع،
(متضاد) غلیظ

فارسی به عربی

سیال

سائل، نقال

فرهنگ فارسی آزاد

سیال

سَیّال، بسیار روان- جاری

معادل ابجد

سیال تنفسی

701

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری